شهرنامه| میثم بشیرنژاد:
فلور نظری از جمله بازیگرانی است که فعالیتهای اجتماعی پررنگی دارد و در شبکههای اجتماعی فعال و در کارهای خیریه و عامالمنفعه حاضر است. این بازیگر سینما و تلویزیون معتقد است که خشونت و تنشها در جامعه زیاد شده و نیاز به آموزش از سنین ابتدایی بیشتر از قبل احساس میشود. او همچنین به شهرسازی بدون مطالعه در تهران و دیگر شهرهای بزرگ انتقاد دارد و از اینکه با قطع درختان، جای آنها آپارتمان میسازند و کوچه پس کوچهها تنگتر از قبل شدهاند گلایه میکند و اعتقدا دارد که این روند باعث افزایش تنشها و آسیبهای اجتماعی هم میشود. گفتگوی «شهرنامه» را در ادامه با خانم بازیگر میخوانید که البته این مصاحبه در قالب سوال و جواب تنظیم نشده است تا شما به طور مستقیم پای صحبتهای فلور نظری بنشینید. با این توضیح که زمان این مصاحبه خردادماه ۱۳۹۸ بوده است.
شهر آلوده و ناآرام و شهروندان عصبانی و خشن
آمار خشونت در جامعه بالا است و به نظر میرسد با توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی این تنشها افزایش یافته است. متاسفانه چند وقت پیش در خیابان دیدم که چند جوان با ابزارهایی از خودرو پیاده شدند و به جان یک پیرمرد افتادند. پس میبینیم که محبت، مهربانی، احترام و اخلاق هم در شهرهای ما رنگ باخته است. من در دانشگاه هم تدریس میکنم و بیشتر اوقات این موضوع را به دانشجویانم گوشزد میکنم که خونسرد و البته مهربان و بامحبت باشند. آموزش مهمترین مسالهای است که باید به آن بپردازیم و آنقدر تکرار و تکرار کنیم که این آموزشها برای همه جا بیفتد. همه آدمهای معروف و کسانی که به عنوان سلبریتی در جامعه میشناسیم و البته مسئولان باید در این مسیر کمک کنند. واقعیت این است که کلانشهری مثل تهران بیش از گنجایشش آدم و خودرو درون خود جا داده است و آلودگیهای زیستمحیطی باعث شده که شهروندان تهرانی عصبانی و کمتحمل باشند. یک راهکار این است که هر شخص به عنوان یک شهروند مسئولیتپذیر، بداند که برای کاهش یا رفع معضلات شهر باید چه کار کند. من خودم با وجود اینکه ماشینم آلودگی زیادی تولید نمیکند اما برای بیرون رفتن ترجیح میدهم از اسنپ و سرویس استفاده کنم. باید یاد بگیریم که بیخود ماشین بیرون نیاوریم.
موتورسوارهای آسیبرسان و رانندههای دیوانه
به نظر می رسد که قانون در جامعه ضمانت اجرایی ندارد و بازدارنده نیست. بعضی وقتها در خصوص جریمهها خوب عمل میشود اما وقت اجرا، گویا داستان متفاوت است. ما باید به پاسخ این سوالها برسیم که چرا 80 درصد موتورسوارها در کشور گواهینامه ندارند و بیشترشان بدون کلاه ایمنی تردد میکنند. در بسیاری موارد نیز به خاطر بیاحتیاطی و سهلانگاری موتور سواران، سایر شهروندان متضرر میشوند و خسارت میبینند.
من در آلمان هم زندگی می کنم و رفت و آمد دارم. همسر دوستم میگفت: «رانندگی در ایران مثل بازی کامپیوتری است و هیجانی که در اینجا هست در جاهای دیگر نمیتوانید پیدا کنید». خودم در آلمان رانندگی میکنم و میبینم که چقدر مردم به قوانین پایبند هستند. آنجا اگر یک فرد الکلی پشت فرمان بنشیند، جریمه سنگینی در انتظارش خواهد بود و بدون شک گواهینامهاش را باطل میکنند و اگر سالها بعد متقاضی گواهینامه شود باید تست دیوانگی بدهد چرا که میگویند این فرد مجنون بوده و قصد آسیب رساندن به دیگران را داشته است. با این حال پس از انتقال به آسایشگاه و طی کردن یک دوره و پرداخت نزدیک به 2 هزار یورو، تازه مجوز رانندگی میگیرد. شما در آلمان با چشمهای بسته هم میتوانید رانندگی کنید و کوچکترین خطری هم برایتان مشکلی پیش نمیآید.

طبیعت را با پول نابود کردهاند
در دورانی که آقای کرباسچی شهردار تهران بود به یکباره توجه به فضای سبز زیاد شد و هر زمین خالی که پیدا میشد ولو بین دوتا ساختمان، در آن فضای سبز ایجاد میکردند. حتی جوک درست کرده بودند که اگر یک وجب زمین خالی پیدا شود شهرداری به سرعت گل یا درخت در آن میکارد. آن زمان کاملا مشخص بود که از کشورهای موفق و توسعهیافته در این زمینه الگوبرداری میشود و مدیریت شهری اهمیت زیادی به فضای سبز و محیط زیست میداد. امروز اما میبینیم که درختان قطع میشوند و جای آنها آپارتمان میسازند و کوچه پس کوچهها تنگتر از قبل شدهاند. وقتی یک ساختمان میشود بیست واحد، به همان میزان هم ماشین وارد کوچه میکنند و این باعث افزایش تنشها و آسیبهای اجتماعی هم میشود.
این وضعیت در شهرستانها بدترهم شده است و فاجعه بارتر اینکه مزارع چای، جای خود را به آپارتمانها دادهاند؛ یعنی طبیعت و اکوسیستم را با پول نابود کردهاند. بخش عمده سیلهای ابتدای سال 98 به خاطر دستدرازی ماها به طبیعت بوده است و تبعات سنگینی هم باید بابتش پرداخت کنیم. اما الان چندین سال است که شرایط به گونهای دیگر است وقتی فضای سبز کمتری ایجاد میکنیم. خشونت زیاد میشود، و تنش و عصبانیت هم زیاد و زیادتر.
با پول، تراکم میخرند و چند طبقه میسازند
در کشورهای مختلف مسولان اجازه ندارند که بافت شهری آن را تغییر دهند یا در آن دست ببرند. گویا اینجا همه چیز با پول جابهجا میشود. تراکم میخرند، چند طبقه میسازند، فضاها را بسته میکنند. اینقدر کوچه پس کوچهها تنگ و باریک شده که آدم احساس خفگی میکند. چند برابر آلمان و کشورهای دیگر تو دل هم خانه ساختیم. در کشور پیشرفته آلمان همه چیز حساب و کتاب دارد. توی کشور ما خانههای ویلایی، تبدیل به 7-8 طبقه میشوند. چون کار کارشناسی که باید انجام شود نمیشود، همه دنبال برج ساختن هستند بدون اینکه به کیفیت زندگی آدمها توجه شود. در حالی که با همان خانههای ویلایی قدیم بود که دل آدم باز بود و مردم زندگی آرام و بدون دغدغهای داشتند اما الان همه توی آپارتمانهای کوچک اسیر شدهاند و این به دلیل رشد بیرویه و غیر اصولی شهرها و کلانشهرهاست که زندگی مردم را هم تحت الشعاع قرار داده.

مگر میشود 10 دقیقه وقت برای کتاب نداشته باشیم؟!
فرهنگ کتاب و کتابخوانی نسبت به گذشته از بین رفته است؛ چطور میشود آدم در طول 24 ساعت وقت نکند حتی 10 دقیقه کتاب بخواند؟ برخی افراد میگویند کتاب گران شده. البته با افزایش قیمت کاغذ حتما همین اتفاق میافتد ولی اگر کسی کتابخوان باشد میتواند با مراجعه به کتابخانههای عمومی، کتاب مورد نظرش را پیدا کند. نباید به دنبال بهانه باشیم. جامعه سالم از آدمهای سالم تشکیل شده است و آدمهای سالم اهل مطالعه و کتاب هستند. باید یاد بگیریم که کتاب هدیه دهیم و در جشنها و مناسبتها از کتاب به عنوان کادو برای کسانی که دوستشان داریم استفاده کنیم.
صف کشیدن برای خرید خودرو، ضعف فرهنگی و آموزشی است
در جامعه ما فرهنگ خیریه خوب جا افتاده و کارهای خوبی هم انجام میشود. همانطور که در کارهای خیر و در زمان مشکلات کنار هم هستیم، در شرایط فعلی اقتصادی که بار زیادی روی دوش مردم است نیز باید بیشتر هوای یکدیگر را داشته باشیم. انبار و دپو کردن برخی از اقلام ضروری مردم اصلا کار شایستهای نیست که به امید گران کردن و دست پیدا کردن به پول بیشتر همنوع خودت را اذیت کنیم. گاهی برخی فروشگاهها تا کالایی گران میشود موجودی خود را انبار میکنند تا در فرصت مناسب به چند برابر قیمت به مشتری بفروشند و این از انصاف خارج است که آدم با همنوع و هموطن خود اینگونه برخورد کند.
فرهنگ کار ریشهای میخواهد و کارهای ریشهای و آموزشی را باید از مدارس آموزش داد تا به دانشگاه برسد. باید پذیرفت که کار فرهنگی کار یک شبه نیست. وقتی میتوانیم از یک فرد توقع داشته باشیم که خمیرمایه و زمینه آگاهی را داشته باشد، چه طور میشود علیرغم انتقاداتی که به کیفیت و قیمت برخی خودروها میشود، ظرف نیم ساعت چندصد هزارنفر برای پیشفروش ماشینی مثل پراید ثبت نام میکنند؟! اینجاست که ضعف آموزش و آگاهی نمود پیدا میکند. من کاری به مسائل کلی جامعه ندارم اما به «تکرار» خیلی معتقدم. تکرار باعث میشود که بسیاری از موضوعات در ضمیر ناخودآگاه برود. مثلا من هرچند وقت یکبار پستی در خصوص مطالعه در فضای مجازی میگذارم، آنقدر میگویم و تکرار میکنم تا بالاخره روزی اثر خود را بگذارد.
آلمانیها فرهنگشان را با صبوری، بازسازی کردند
باید در پیشبرد کارها با هم متحد بود. امروز حرص و طمع و سقوط اخلاق دامن جامعه را گرفته است. گاهی برای کاهش قیمتهای کالاهای اساسی برخی افراد مشهور وارد میشوند و کمپین نخریدن تشکیل میدهند اما همین کار که میتواند تبعات مثبتی داشته باشد با موج موافقان و مخالفان روبهرو میشود و گاهی فرد را پشیمان میکنند. چندوقت پیش یکی از فوتبالیستهای بازنشسته معروف هم همین کار “نه به خرید” را انجام داده بود که عدهای با پیامهای مخرب، صفحه مجازیاش را مورد لطف خود قرار دادند!
باید به فرهنگسازی توجه ویژهای شود و آدمها هرکدام از خودشان شروع کنند. بروید بببینید که آلمانها بعد از جنگ جهانی دوم چگونه تخریب شدند همه چیز را از دست دادند ولی با یک همبستگی روحی و روانی همه در کنار هم دوباره فرهنگشان را بازسازی کردند. بازسازی فرهنگی، ریشهای است و صبوری میخواهد. ما باید به قوانین احترام بگذاریم و به اصول و قواعد که هنجار یک جامعه است، احترام بگذاریم. مثلا هنگام رانندگی در آلمان هیچوقت از لابلای ماشینها نمیتوانی عبور کنی و به هیچ عنوان جایی که روی خط جاده 30 کیلومتر نقش بسته شما نمیتوانید به سرعتتان اضافه کنید.
نقشهای شهروندی زیادی در سینما و تلویزیون داشتهام
آدمهای امروز تنها و گوشهگیر شدهاند. گویا هر چه میدوند بازهم زمان کم میآورند تا جایی که خیلی چیزها دست ما نیست و همه چیز سیستماتیک شده است. وقتی به 50-60 سال پیش برمیگردیم میبینیم که دنیا چقدر فرق کرده است، گویا آن زمان مردم وقت بیشتری داشتند و از زندگیشان بیشتر لذت میبردند. اما توسعه تکنولوژی هم بیتاثیر نبوده و زندگی امروزی را تحت الشعاع خود قرار داده است. برخی اوقات خود رسانه و مخصوصا تلویزیون و سینما به تنهایی آدمها بیشتر دامن میزنند. با همه این شرایط باید به دنیای عصر جدید احترام گذاشت و با مطالعه و شناخت، با آن برخورد کرد. باید به لحاظ روحی و روانی خودمان را با وضعیت کنونی بهروز کنیم. وقتی تا دیروز از دوچرخه استفاده کردید نمی توانید به یکباره سوار «بی-ام-و» آخرین مدل شوید. باید با آگاهی تکنولوژی را بپذیرید.
کارهای زیادی در خصوص زندگی شهری و شهرنشینی بازی کردهام. از بازی در نقش استاد دانشگاه گرفته تا زن خانهدار و ارباب رجوع در ادارات. موقع بازی کردن به عنوان یک شهروند برخی مسائل را با دقت بیشتری میبینید و به راحتی از کنار آن عبور نمیکنید. آثار هنری و مخصوصا فیلم خوب، در همه جای دنیا به عنوان یک ابزار خوب و مثبت، روح و روان آدمها را تلطیف میکند و در شادابی و نشاط یک جامعه تاثیر مهم و زیادی دارد.
کتاب و موسیقی در کنار خانواده لذتبخش است
کنار خانواده بودن را نمیتوان با چیز دیگری مقایسه کرد. کتاب خواندن و موسیقی گوش کردن، در کنار ورزش و سفر میتواند برای انسان امروز که در دنیا پرهیاهو و پر تنش زندگی میکند بسیار مفید باشد. سفر کردن هم الزاما به معنای جای دور رفتن نیست که همهاش نگران هزینه آن باشی، گاهی به اطراف تهران و شهرها بروی و حال و هوایت را عوض کنی کافی است. گاهی با قدم زدن و پیاده روی در هوای پاک میتوان انرژی گرفت.