شهرنامه | سیدجواد موسوی ؛ نویسنده، کارگردان و مدرس سینما | یادداشت سامورایی |
تنهایی یک سامورایی عمیقترین تنهاییها است.
درست است که سینما با تخیلی که درام در به بوجود آمدنش دخیل است، ارتباط مستقیم دارد و همیشه در کنار تئاتر یک هنر گروهی محسوب میشود. اما شما در مقابل کاغذ سفید به هنگام نوشتن فیلمنامه تنهای تنها هستید.
ممکن است ساعتها به کاغذ سفید خیره شوید و هیچ اتفاقی نیفتد و ممکن است بلافاصله چیزی بنویسید. ایدهای دارید؟ آن ایده را به قصهای و یا طرحی تبدیل کردهاید؟ از اینجاست که تازه تنهاییها آغاز میشود.
هر نوع فیلمی که بخواهی بسازی باید از این تنهایی عبور کنی. این مهمترین قسمت فیلمسازی است. همه چیز پس از این مرحله آغاز میشود. آنچه که باید بر پرده و یا هرجای دیگر نمایش داده شود پس از نوشتن فیلمنامه میتواند دیده شود.
این اما یک طرف ماجراست که در قارههای دیگر و حتی آفریقا روندی اینگونه دارد. در مملکت ما همه چیز متفاوت است. ممکن است فیلمنامه فوق العادهای بنویسی و هیچوقت ساخته نشود.
چون اینجا تنها جایی است که بی هنران دربارهی هنر تصمیم میگیرند. از فیلم دختر لر تا کنون فیلمها را بیهنران تغییر دادهاند. چون بیهنران به دلیل ترسی که دارند آمدهاند تاهمه چیز را با بیهنریشان بیخاصیت کنند.
سالیان سال است که اینگونه است. درست نشده و درست هم نخواهد شد. اما تو به این چیزها فکر نکن. سینمای مستقل و تجربی به تو این امکان را میدهد که اگر دنبال بازیهای پوچ و مقطعی سینمای بدنه نیستی لذت فیلمسازی و سینما را آنگونه که میخواهی کشف کنی.
فیلم سامورایی ژان پیر ملویل درباره یک انتخاب
فیلم سامورایی ژان پیر ملویل دربارهی یک انتخاب است. تا وقتی که سینما باشد این فیلم هم خواهد بود. این فیلم موازی با سینما حرکت میکند و با هر تغییری همچنان تازه است و دیدنی.
این فیلم ها چگونه خلق می شوند؟ فیلمساز عزیزی که تازه داری فیلم اولت را می سازی! خوب می دانی که همه چیز با فیلمنامه آغاز میشود و با کارگردان ادامه پیدا میکند.
اگر نمی دانی جای دوربینت کجاست فکر کن و جای دوربین را بر اساس آنچه که فیلمنامه و شخصیتها به تو میگویند پیدا کن.
به فیلمبردارت که فقط به تو تصویر خوش آب و رنگ میدهد نسپار. ما این روزها خام شدهایم با دوربینهایی که پرواز میکنند و اصلا نمیدانی از زاویهی دید کیست.
خام شده ایم با تصاویر رنگ شده. شخصیتهایمان گم شدهاند در حرکات دوربین بیدلیل. روایت با آنچه که فیلمبرداری شده جور درنمیآید.
فیلمنامه جداشده. کارگردان جدا. فیلمبردار جدا. هیچ عنصر پیوند دهندهای وجود ندارد که تاثیرش را بگذارد.
یک خاطره
داشتم در اتوبوس زاهدان به کرمان این مطلب را مینوشتم. در سی و پنج کیلومتری کرمان ساعت نزدیک هفت شب طوری که چراغهای روشن شهر ماهان را میشد دید اتوبوس نگه داشت و همه را پیاده کردند. گفتند پدربزرگ صاحب اتوبوس فوت کرده و ما باید به زاهدان برگردیم.
به همین سادگی. حال ما باید منتظر اتوبوسی دیگر بمانیم. کنار رستوران بابا حاجی. آنطرفتر قاچاقچیان سوخت، گازوئیل ها را خالی میکردند و ما به خانه فکر میکردیم.
می بینید آدمها هیچ ارزشی ندارند. هیچ کس احساس مسئولیت نمیکند. قضیه خیلی ساده است. زندگی در چنین شرایطی سخت است.
این عدم مسئولیت از طرف کسانی که فرمان دستشان است را در همه جا میبینیم. سینما، تئاتر، موسیقی، نقاشی، ادبیات و همه جا.
ما مثل سامورایی ها تنهاییم. حالا میشود به هفت سامورایی همدل تبدیل شد و سینمای سنتی و تمام شده را احیا کرد. سینما با اندیشه تغییر میکند؛ چیزی که فعلا وجود ندارد و یا اگر هست کمرنگ و بی اثر است.
فیلمسازی آسان شده. همه میتوانند اکنون حتی در خانههایشان امکانات ساخت فیلم داشته باشند. دیگر خبری از نگاتیو و دوربینهای بزرگ سی و پنج میلیمتری و آپارات نیست.
امکانات فنی ارزشی ندارد مگر این که روی کاغذ چیزی خلق شده باشد. چیزی که همه انتظارش را می کشیم. این انتظار طولانی شده.
ما به هفت سامورایی احتیاج داریم که این دهکده را نجات دهند.
فرانسوا تروفوی عزیز میگفت: دیدن سه فیلم در روز، خواندن سه کتاب در هفته و شنیدن یک موسیقی عالی برای من کافیست تا خوشحالم کند تا روزی که بمیرم. بدون او سینما حتما چیزی کم داشت.
همه نوشته های ایشون رو مطالعه میکنم مطالب خیلی مهمی رو میشه از نوشته هاشون دریافت کرد