شهرنامه؛ سیدجواد موسوی نویسنده، کارگردان و مدرس سینما| یادداشت انسان وحشی حیوان وحشی|
نمی دانم چقدر « ماریو مورا» و «آنتونیو کلیماتی» ایتالیایی را می شناسید. این دو، مستندسازان معروفی بودند.
پیش از انقلاب دو مستند از آنها به نام «انسان و حیوان» و « انسان وحشی، حیوان وحشی» در سینماهای ایران به نمایش در آمد و مخاطب بسیار داشت و فروش خوب.
مورا و کلیماتی بابت مستندهایشان معروف شده بودند. همین باعث شد در دوران جنگ ایران و عراق، صدام حسین و مخالفان رژیم ایران پول بسیار زیادی به این دو مستند ساز بدهند تا آنها یک فیلم مستند از وقایع جنگ ایران و عراق بسازند.
تا اینجا در سفارشی بودن پیشنهاد شکی نیست. در فیلمهای سفارشی مجبوری به دروغ هم که شده جانبداری کنی از طرفی که پول می دهد.
مستند تحریف شده
مورا و کلیماتی از یک طرف با پول مواجه بودند و از طرف دیگر جنگی که هیچ ربطی به آنان نداشت. پس به سرعت تصمیم گرفتند پول را بگیرند و فیلم را بسازند.
آنها فیلمی مستند(!) به نام « شیرین و وحشی» ساختند که دیدنش برای شما خالی از لطف نیست. جایی در این مستند تحریف شده نیروهای ایران دستهای یک اسیر عراقی را به دو تانک بسته اند و با حرکت دادن تانک ها دو دست اسیر عراقی را قطع می کنند.
اگر درست دقت کنید دستهای بازیگر اسیر عراقی را که در زیر لباسش پنهان شده میبینید. دستهای مصنوعی اسیر عراقی به طرز ناشیانهای قطع میشوند. از این صحنهها در فیلم زیاد است.
فیلم در ایران فریم به فریم کارشناسی میشود و به مجامع بین المللی کشیده میشود.
تا اینجایش را گفتم که بگویم فیلم سفارشی مانند تیغ دو طرف برنده عمل میکند، دیر یا زود طرف برندهی دیگرش ممکن است گردنتان را بزند. و برای مورا و کلیماتی زود این اتفاق افتاد.
چند سال بعد آنها از ننگین بودن این کارشان اظهار پشیمانی کردند. اما تصاویر که نابود نمیشوند. میمانند و گاهی دروغها به حقیقت تبدیل میشوند و به زندگیشان ادامه میدهند.
باید به جایی وصل بود؟!
عدهای هستند که فکر میکنند برای پیمودن مسیر باید به جایی «وصل» شوند. تمام تلاششان را میکنند و با رابطه و تغییر ظاهر بالاخره «وصل» میشوند.
عدهای هم هستند که ترجیح میدهند بیکار بمانند و با وجود استعداد و دانش زیاد به گلها آب بدهند و از پنجره به عبور و مرور مردم نگاه کنند.
عده ای فقط باید پول زیاد داشته باشند تا بتوانند فیلم بسازند. و پشت یک پنجرهی دیگر به دوردستها نگاه میکنند تا موبایلشان زنگ بزند و کسی پیشنهاد دهد که اگر فلان سلبریتی و فلان سلبریتی را بیاوری پول میدهم.
در چنین شرایطی همیشه قبل از فیلمنامه بازیگرها انتخاب شدهاند و بقیهاش دیگر اهمیتی ندارد.
عدهای هم هستند که برای شرایط سخت آمادهاند. فیلمنامهها را طوری مینویسند که با بودجهی کم ساخته شود و کلا به بازیگر شناخته شده و سلبریتی فکر نمیکنند.
اینها به مخاطب هم باج نمیدهند اما توانایی شگفتزده کردنشان را دارند. آمادهاند برای خلق یک فیلم. کوتاه، بلند، فرقی ندارد.
این کار به مقدار کمی شجاعت و مقداری بسیار زیاد آگاهی و شناخت نیاز دارد.
تو در رویاهایت یا خودت را کنار یک دوربین red میبینی با عینک و شال گردن مقابل سه چهار مونیتور و صد نفر که دور و برت راشلوغ کرده اند و بیهدف ادای آدمهای فعال را درمیآورند،
یا در رویاهایت سینما را از همه چیز مهمتر میبینی و این که روایتی تازه و تجربهای نو را آزمایش کنی. مستقل باشی و مستقل بمانی. و چهل سال بعد دستهایت را به کمرت بزنی و با افتخار به کارنامهی فیلمسازیات نگاه کنی.
کارت را بکن…
زیاد به این فکر نکن که در کشوری زندگی میکنی که به استعداد و هنر و آگاهی اهمیتی نمیدهد. تو کاری که باید بکنی را انجام بده.
اگر بلد باشی با لوبیا و هویج یک غذا درست کنی هرچند بیطعم و بدمزه وارد همهی شبکههای تلویزیون میشوی. اما اگر نویسنده باشی و یک تجربهگرای هنری که ادبیات موسیقی و تاریخ سینما را میشناسد سخت بتوانی حتی از اولین در یک شبکه عبور کنی.
تکلیفت را روشن کن. همانطور که پیتر باگدانوویچ روشن کرد. همانطور که جان کاساواتیس روشن کرد.
سینما فقط متعلق به چند تهیه کنندهی بیسواد و چند سلبریتی بوتاکسی نیست. سینما همین الان با توست اگر راه را پیدا کنی.
واقعا کار کردن در این شرایط و دوام آوردن کار هر کسی نیست امیدوارم سینمای ایران راه درستش رو پیدا کنه