شهرنامه؛ سیدجواد موسوی نویسنده، کارگردان و مدرس سینما| یادداشت مرگ یک بوروکرات |
زیاد به این که یک رئیس جمهور سابق از بهروز وثوقی و فردین تعریف کند اهمیت نده. همیشه این مقامات از نام کسانی که برای مردم عزیزند سوءاستفاده میکنند. این کار سخیف نه فقط در این مملکت، که در هر کشوری که با خواست مردمانش ستیز دارد انجام می شود. و همه باید بدانیم که دروغ است.
آنچه در رومانی دوران سیاه چائوشسکو روی داد همین بود. در شوروی دوران استالین همین. و در چین دوران مائو هم همین.
بگذریم به راحتی و بخندیم و نظاره کنیم که آقایان احتمالا اگر لازم شد نام بازیگران زن آن دوران را نیز فقط برای مردم فریبی در پیامهای بعدی بیاورند.
از این ماجرا به عنوان یک ایده می توان فیلمی کمدی با رویکرد جامعه شناسانه و نقد سیاست ساخت. هم میتوان یک فیلم تجربی درباره یک رئیس جمهور ساخت که در تنگنای فراموشی گرفتار شده و تنها کسانی که میتوانند نجاتش دهند همانهایی هستند که او طردشان کرده.
میشود یک گروتسک هم ساخت. مثلا آقای رئیس جمهور آینده، در جوانی که همسایه فردین بوده مرتب میرفته درخانه فردین (که سالهاست ممنوعالفعالیت شده) و از او تخم مرغ و یا پیاز میگرفته. مرام فردین هم اجازه نمیداده که به او تخم مرغ و پیاز ندهد.
رئیس جمهور آینده آنقدر میرود در خانه فردین که باعت میشود فردین در جمع دوستانش این ماجرا را برای خنده تعریف کند و بگوید «به نظرم این بچه در آینده رییس جمهور خواهد شد.»
در بعضی از خبرها چیزی وجود دارد که شما را به جامعه، گذشته، حال و حتی سیاست سوق میدهد. خبرها را خوب بخوانید و به زوایایی که ایجاد میکنند دقت کنید.
قرار نیست شما خبرها را به فیلم تبدیل کنید
قرار نیست شما خبرها را به فیلم تبدیل کنید. آنها را به قصه تبدیل میکنید. قصههایی که زاویه جامعهشناسانه و روانشناسانه دارند و همین کافیست که مسیر را برای یک فیلم تجربی، درست پیموده باشید.
فیلم تجربی میتواند در ژانرهای فراموش شده کشورمان ساخته شود. اینجاکسی دوست ندارد فیلمی در ژانر وحشت ساخته شود. دلیلش معلوم است. آنها فکر میکنند هیولا نمادی از خودشان است و یا نیروی وحشت آفرین در فیلم را روی دیگر خودشان میبینند. پس جلویش باید گرفته شود.
برویم سراغ سرقت. این روزها سارقان بزرگ همه وابسته به جریان قدرت و ثروت هستند. دکل نفتی را که یک بچه جیببر مترو که نمیتواند سرقت کند.
پس این هم منتفی است. فیلم ورزشی چرا نسازیم؟ اینهمه فیلم پرفروش درباره بوکس و بیس بال و فوتبال و هاکی دارد ساخته میشود. خب وقتش است که ما هم یک کارهایی بکنیم.
همه چیز آماده میشود اما درباره فدراسیون مربوطه و مدیرانش حرفی زده نشود. فقط به زندگی ورزشکار بپردازید. بیخیالش میشوید و میروید سراغ پلیسی و جنایی.
خب اینجا قضیه کاملا جدی میشود. نیروی انتظامی فیلمنامه را میخواند تا مطمئن شود پلیس بازیگر حتما «خوش بَر و رو» و ترجیحا چشم روشن و خوشپوش باشد و دور از هرگونه بدی. چون هیچ پلیس بدی نداشته ایم که بخواهیم مثلا ادای فرنگیها را دربیاویم و شخصیت خاکستری خلق کنیم. پس می گذاریمش کنار.
شاید علمی تخیلی هم خوب باشد. برمیگردی و به تاریخ سینمای ایران نگاهی میاندازی و ترس میافتد به جانت که باید تو اولین فیلم علمی تخیلی را بسازی. و تو هرگز نمی خواهی اولی باشی.
پس تمام. وسترن هم نمیشود. فقط ایتالیاییها توانستند پس از آمریکا، موفق شوند. میروی سراغ تاریخی و تا اسم تاریخ میآید عدهای میآیند و باید پاسخ دهی کدام بخش از تاریخ؟
آنقدر سنگ جلوی پایت میافتد که…
آنقدر سنگ جلوی پایت میافتد که فقط میماند دوران قاجار و ناصرالدینشاه. خب وقتی نمیتوانی درباره «آریوبرزن» فیلم بسازی بیخیال فیلم تاریخی میشوی.
فیلم کوبایی مرگ یک بوروکرات ساخته توماس گوتیه رز آلئا از آن کمدیهای فراموش نشدنی است. از ارجاع به فیلمهای لوییس بونوئل گرفته تا فیلمهای خون آشامی کمپانی همر. همه در فیلمی بسیار خلاقانه، از سینمای کوبا. دیدنش بسیار لذت بخش است.
لایههای عمیق سیاسی در شکلی تجربی در ژانر کمدی تبدیل به فیلمی شده که باید ببینید. چند ماه پیش دوباره فیلم را برای بار یازدهم دیدم و باز لذت بردم.
عجیب است که فیلم اینقدر به زندگی ما نزدیک است. چقدر ادارهها و مدیران و سیاستمداران خودمان را در این فیلم دیدم. زیاد میشنوید که باید ژانرها در سینمای ما احیا شوند. ولی هیچکس نمیگوید چگونه.
حتی انجمن سینمای جوان هم تاکید بر ژانرها دارد. حتی وحشت. ما در میان ترسوها زندگی میکنیم. یک کتاب با تیراژ صد نسخه، یک فیلم، یک مقاله در روزنامهای مهجور، یک ترانه، همه اینها باعث وحشت میشوند.
من مانده ام که ژانرها چگونه میتوانند در این فضای ترس احیا شوند؟ حتما خودشان میدانند چگونه. آنها همه چیز را میدانند.
یادداشت مرگ یک بوروکرات | فیلم کوبایی مرگ یک بوروکرات |
شهرنامه را در اینستاگرام دنبال کنید.
ما در میان ترسوها زندگی میکنیم!جمله خوبی بود.
عالی مانند همیشه