شهرنامه؛ سیدجواد موسوی نویسنده، کارگردان و مدرس سینما| یادداشت مرثیه ای بر یک رویا|
جشنواره چهلم فجر هم تمام شد و همه نفس راحتی کشیدند. بیشتر شبیه یک درگیری خانوادگی بود. حذف سیمرغ مردمی بازتاب گسترده ای در میان اهالی رسانه و حتی فیلمسازان داشت.
البته که دلیل دبیر جشنواره برای حذف سیمرغ مردمی بسیار درست و منطقی بود. جلوی ورود فساد را از هرجا که بگیریم کار درستی است. حتی اسمش هم باید عوض شود. این سیمرغ مردمی نیست. سیمرغ تماشاگران علاقمند است.
خیلی از مردم فقط از جلوی سینماهای نمایش دهندهی جشنواره عبور کردند و درگیر مشکلات روزمرهشان که کم هم نیست بودند. شاید در اکران وقت داشته باشند و فیلمها را ببینند.
برای مردم، زمانی سینما رفتن شبیه یک آیین بود. لباس مرتب میپوشیدند و دست بچهها را میگرفتند و میرفتند سینما. بچهها پنجاه سال بعد همچنان یادشان بود چه فیلمی را در سینما دیدهاند.
فیلم ها دیگر فیلم نیستند
الان ما مرتب داریم فیلم میبینیم. از من سوال کنید دیروز چه فیلمی دیدم اصلا یادم نمیآید. دلیل دارد. فیلمها دیگر فیلم نیستند. رویا نیستند. تو را باخودشان نمیبرند. باعث نمیشوند دو ساعت فراموش کنی که هستی و چه هستی و کجا هستی.
تو شگفت زده از سالن تاریک بیرون نمیآیی. دیگر کمتر اتفاق میافتد زیر باران قدم بزنی و به فیلمی فکر کنی. همه فیلمها الان اما تو را با سر به درون واقعیت خسته کننده زندگیمان پرتاب میکند. به درون خانههای ناراحت. آدم های خشمگین و ناراحت. حانوادههای ازهم پاشیده ناراحت. و شهرهای ناراحت.
آیا این ناراحتی از درون زندگی ما به سینما راه پیدا کرده؟ و یا سینما دارد ما را به درون تاریکی میبرد و میگوید تو همینی. کسی که عشق را نمیفهمی. برای خانوادهات ارزشی قائل نیستی. پای پول که وسط بیاید همه را ازهم میدری. سیاستمدارت فاسد است. دکترت فاسد است. وکیلت فاسد است. کارمندت فاسد است. بچه پولدارت فاسد است و فقیرت فاسد است. مناسباتتان همه از دم براساس مسائل پوچ است. بهتر است بروی و با گرگها ارتباط داشته باشی. چون گرگ شایستهتر از گرگ نماهایی است که هر روز، از صبح تاشب، با آنها در ارتباطی.
برای همین هاست که دلت میخواهد به پنجاه سال قبل برگردی و «هفت دلاور» و «بوچ کاسیدی و ساندانس کید» و «جانگو» و «رینگو» را روی پرده بزرگ یک سینمای درجه سه ببینی و از سینما لذت ببری. بوی کالباس و سیگار مانده مثل عطر به تنت بچسبد تا وقتی بیرون میروی همه بفهمند که سینما بودهای.
جشنواره امسال و رویکرد سیاسی
یک لحظه رفتم به رویا. برگردیم به واقعیت. درباره جشنواره امسال کاملا میتوان گفت رویکردی سیاسی داشت. آنچه در سالهای آینده خواهیم دید سرمایهگذاری بر همین رویکرد سیاسی خواهد بود.
در نشستها فیلمسازان و دستاندرکاران فیلم از ژانر سیاسی فیلمشان میگفتند. این در حالی بود که اصلا چیزی به نام ژانر سیاسی در سینما نداریم. در میان گونههای سینمایی چیزی به این نام (سیاسی) دستهبندی نشده. از سینماگران خواهش میکنم به این موارد تخصصی ورود نکنند که باعث میشوند نیشخندی بر لبمان بنشیند.
آقایان، خانم ها، فیلمسازان سیاسی و فیلمهای سیاسی به وفور داریم اما ژانر سیاسی نداریم. واقعیت تلخیست. ولی ما که باعثش نبودهایم. از اول همین بوده.
هنوز در نشستها متوجه میشوی که بدون دانش و آگاهی از پیرنگ حرف میزنند. و خرده پیرنگ را چیزی شبیه داستانک میدانند.
نه آقایان نه خانمها پیرنگ چیز دیگریست خیلی دور تر از آنچه فکر میکنید. و باید تاسف خورد برای بازیگرانمان. خیلی از آنها در نشستها اصلا نمیدانند که چه نقشی را دیالوگ گفتهاند و رفتهاند. یکی میگوید به کارگردان اعتماد کردم و هرچه گفت انجام دادم نمیدانم اصلا قضیه چه بود. فیلمنامهای هم درکار نبود.
مرثیه ای بر یک رویا| سینمای ما سینمای پرخرجی است
بگذریم. سینمای ما سینمای پرخرجی است که همه بدشان نمیآید بیرویه در آن پول خرج کنند. ارگانها و سازمانهای سیاسی و غیرفرهنگی که پول زیادی دارند و نمیدانند با این پولها چه کنند به این سینما هجوم آوردهاند. زیرا هم میتوانند در آن وجهه فرهنگی برای خودشان بنا کنند و هم تفریحگاه خوبی است. میتوانند با سلبریتیها عکس بگیرند و در میهمانیهایشان هم دعوتشان کنند و آنها را شبیه یک موجود به همه نشان دهند. پول دارند، میتوانند و دارند انجام میدهند.
نمیتوان امیدوار بود که سال آینده جشنوارهای بهتر از این داشته باشیم زیرا امسال ریل(!) تازهای گذاشته شده است که تا هفت سال باید یک قطار را مارپیچ به دور خودش بچرخاند تا کارگران بیایند و ریلگذاری دیگری را شروع کنند. همین است. همیشه از صفر شروع میکنیم که هنوز جشنوارهای پخته نداریم. سال دیگر همه این مطالب را میشود تکرار کرد و باز امیدوار به یک شگفتی بود. شاید با محصول مشترکی با چین شگفتزده شویم.
شهرنامه را در اینستاگرام دنبال کنید.
جشنواره معمولی . فیلمهای معمولی .چیزی به خاطر نخواهد ماند